شیرین زبونی
پسر کوچولوی مامان تو بر خلاف خیلی از کارهات که زودتر از سن معمول شروع کردی تو حرف زدن به شدت تنبل بودی و کارت را با زبان اشاره و بعضی کلمات که به زبون کیانی میگفتی راه می انداختی و هیچ علاقه ای به حرف زدن نداشتی. حتی تکرار هم حاضر نبودی بکنی و اینطوری در حد چند تا کلمه ساده مثل مامان و بابا بودی تا ٢٢ ماهگی.. منم چون مامان بزرگ میگفت که بابا مجید خیلی دیر حرف زده نگران نبودم و دکترت هم میگفت مهم اینه که زبون باز بشه و یک یا دو کلمه را بگه و حرفهای شما را بفهمه بقیش اصلا مهم نیست. بی خیال بودم ولی کم کم طبابت اطرافیان شروع شد. تقریبا هر جا که میرفتیم همه بهمون پیشنهاد میدادند که تخم کبوتر بهت بدیم تا زبونت باز بشه و اخر اخرش که رفتیم باغ دوس...
نویسنده :
مهسا
10:54